خلاصه کتاب عرفان بومیان استرالیا
نویسنده کتاب خانم مورگان آمریکایی است و در طول فعالیتهای خود مسائل و مشکلات اجتماعی جوانان بومی سرخ پوست آمریکایی را مورد توجه قرار داده و اعتقاد دارد این گروه از جوانان در معرض گرفتار شدن به آسیبهای اجتماعی بیشتری قرار دارند. او با یاری افراد علاقهمند موسسهای تشکیل داده و هرگاه موردی پیش آید به سرعت به یاری و کمک به این افراد میشتابد. چندی قبل دعوت نامهای از یک گروه بومی در استرالیا دریافت می دارد که ضمن تشکر از خدمات ایشان، اطلاع میدهند راهپیمایی سنتی چهارماهه آنان نزدیک است و به پاس قدردانی از این پزشک انساندوست، گروه تصمیم میگیرد برای اولین بار در تاریخ، از ایشان برای همراهی دعوت به عملآورند تا در صورت تمایل، همراه آنان به این سفر بیابانگردی برود. خانم مورگان علیرغم مشغله فراوان این دعوت را فرصتی استثنائی میداند که به هیچ قیمتی نباید از دست برود.
کتاب مذکور شرح مختصری است که نویسنده در طی راهپیمایی بیابانی در طی چهار ماه مشاهده کرده است. مطالب نویسنده، گاه آن چنان شگفتانگیز است که در باور ما نمیگنجد. به هرحال گزیدهای از آن را در این مختصر ارائه میکنم تا علاقهمندان با موضوع کلی آن آشنا گردند.افراد این قبیله بیاباننشین خود را ” مردم حقیقی ” مینامند. میگویند سابقه سکونت آنها در استرالیا، بالغ بر پنجاههزار سال است و در این مدت نه جنگی روی داده و نه جنگلی از بین رفته و نسل هیچ حیوانی منقرض نشده است. و در تمام این سالها غذا به وفور و به اندازه کافی وجود داشته است. در این سالها بومیان بیشتر خندیدهاند و کمتر غصه خوردهاند و کمتر گریسته اند و زندگی طولانی پرحاصل و سالمی را داشته اند و در پایان با روحیه ای خوب این جهان را ترک کردهاند. در آغاز سلطه انگلستان بر استرالیا 200 زبان و 600 گویش مختلف محلی (ابوری، چینی) وجود داشته است. جالب اینکه صحرانوردان در طی راهپیمایی در بیابان بیشتر با حرکات دست و یا به وسیله تله پاتی با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند و کمتر حرف میزدند.
افراد قبیله هر روز صبح و قبل از حرکت نیم دایرهای تشکیل داده و رهبر گروه، در وسط آن قرار میگیرد و شروع به آواز خواندن، دست زدن و رقص میکند. این مراسم 15 دقیقهای به منزله مراسم نیایش و دعاست. افراد در زمان حرکت هیچ گونه آذوقه ای با خود ندارند و اعتقاد دارند، جهان هستی به تقاضا و سخنان آنها پاسخ میدهد و بی غذا نمیمانند. آنان در طول راهپیمایی و هنگام نیاز، ابتدا تقاضای دریافت غذا میکنند و سپس در انتظار پدیدار شدن آن میمانند. بعد از پدیدار شدن غذا ” حیوان یا گیاه ” با سپاسگزاری و تشکر آن را دریافت میکنند. رابطه این افراد با طبیعت، شگفتانگیز است و اعتقاد دارند هیچ چیزی به صورت تصادفی و اتفاقی خلق نشده است. گیاهان جهت تغذیه حیوانات و انسان و پایداری خاک و زیبایی جهان به وجود آمدهاند، آنها جو را متعادل میکنند، درختان در سکوت برای انسان آواز میخوانند و از ما میخواهند برایشان آواز بخوانیم.
افراد گروه هر صبح و هنگام حرکت، پیامی برای گیاهان و جانوران سر راه خود میفرستند و به آنها اطلاع داده و اجازه میگیرند تا از مسیرشان عبور کنند. بومیان توانایی اعجاب انگیزی دارند و در شن های سوزان استرالیا، وجود آب را زیر شنهای داغ استرالیا تشخیص میدهند. هنگام کم آبی منطقه و در شرایط بحران، هنگام رفع نیاز خود سهم حیوانات را در نظر میگیرند و آن را محفوظ میدارند. بومیان از کودکی مشاهده دقیق را میآموزند و قادرند با نگریستن به زمین، بگویند چه حیواناتی در آن نزدیکی بودهاند و یا با دیدن ردپای یک انسان بگویند او سالم بوده است یا بیمار. حسهای بینایی و شنوایی آنها واقعاً فوق انسانی است و میتوانند قبل از بیرون کشیدن ریشه گیاه از خاک بگویند میوه آن رسیده است یا هنوز کال است. نویسنده کتاب که خود پزشکی حاذق است در مورد مسائل درمانی بومیان میگوید: من مطمئنم در هیچ کجا و در هیچ مقطع تاریخ و در هیچ کشوری، هیچ پزشکی نتوانسته است مانند این بومیان دردی را به صورت کامل درمان کند زیرا هر انسانی درمانگری روانی دارد.
سپس به شرح یک واقعه و درمان پزشکی بومیان میپردازد. در زمان راهپیمایی یکی از بومیان از صخره ای بلند به پایین سقوط کرده و به شدت آسیب میبیند به طوری که استخوان یکی از پاهایش شکسته و از پوست بیرون زده است. شدت آسیب بسیار بالا بود و به نظر میرسید، نمیتوان کاری اساسی برای بیمار انجام داد. اما بومیان در ابتدا بیمار را با احتیاط به محل صافی آورده و به پشت خواباندند. همه اطراف بیمار را خلوت کردند و فقط دو درمانگر باقی مانند و به خانم دکتر مورگان اجازه دادند ناظر درمان باشد. نویسنده میگوید مردی که پزشک محلی بود در پایین پای بیمار (پایی که استخوانش شکسته و بیرون آمده بود) نشسته و زن درمانگر قبیله در کنار بیمار زانو زد. بعد هر سه نفر (بیمار او و درمانگر بومی) شروع به خواندن دعا کردند. دعاها به صورت آواز و ذکر بود و هر کدام به صورت مستقل میخواندند.
مرد پزشک دو دست خود را دور مچ پای بیمار حلقه کرده بود اما پوست را لمس نمیکرد و حدود 10 سانتیمتر با بدن بیمار فاصله داشت زن شفاگر هم همین کار را با زانوی بیمار انجام داد. خواندن دعا و ذکر ادامه یافت اما در یک لحظه صدای آنها بلند شد و هر سه باهم عباراتی را تکرار کردند. نویسنده میگوید او حرکتی از سوی درمانگر ندید که استخوان یا بدن بیمار را لمس کند اما به صورت ناگهانی و دراوج صدای بلند آواز خواندن آنها، ناگهان استخوان شکسته از سوراخی که در پوست ایجاد کرده بود عقب نشست و سرجای خود قرار گرفت. مرد درمانگر پوست پاره شده را با دست گرفت و زن شفاگر از داخل لولهای که در طول سفر در دست داشت، خمیر غلیظ و درخشانی را بیرون آورد و بر پای بیمار مالید و لبههای زخم را به هم چسباند. بدون استفاده از بخیه و تخته ارتوپدی و….. درمان پایان یافت و افراد به کارهای خود برگشتند و البته به صورت دائم یکی از بیمار مراقبت میکرد و در طول مراقبت دست خود را روی زانوی مصدوم قرار میداد.
این بیمار با وضعی که داشت در صورت معالجه در بهترین و مدرن ترین بیمارستانهای جهان برای حرکت چند روزی زمان میخواست اما در کمال تعجب، بیمار صبح روز بعد همراه و هم گام با سایرین به راهپیمایی خود ادامه داد بدون این که با مشکلی مواجه شود. برای کوتاه کردن یادداشت از توضیح کامل سایر تجربیات نویسنده چشم پوشی میکنم و فقط به صورت فهرست وار اهم موضوعات را بیان میکنم با این امید که چنانچه مورد توجه خواننده قرار گرفت و خواستار اطلاعات بیشتر شد به اصل کتاب مراجعه کند.
– بومیان اعتقاد دارند تمام انسانها ارواحی هستند که برای دیدار به این جهان آمدهاند و ابدی هستند و روابط بین انسانها تجربیاتی هستند که تا ابد باقی میماند.
– شما اگر با احساس بدی از کسی جدا شوید و حلقه رابطه شما کامل نشود حتماً آن را دوباره تجربه خواهید کرد تا یاد بگیرید که لازم است در زندگی مشاهده کنی، یاد بگیری و بیاموزی که همیشه سپاس گذار باشی و با آرامش به راهت ادامه دهی و لازم است گاهی اوقات عقاید، عادات و حتی دوستان خود را کناربگذاری.
– بومیان به علت نداشتن زبان مکتوب، دانش خود را از طریق رقص و آواز، نقاشی و موسیقی از یک نسل به نسل بعد انتقال میدهند.
– قدرت بینایی بومیان فوقالعاده است و آنها با استفاده از گیاهان خاص به تقویت آن میپردازند.
– افراد بومی در فاصلههای بسیار دور از یکدیگرارتباط برقرارمی کنند و به این دلیل همیشه در سکوت هستند.
– آنها میگویند چون در زندگی خود دروغ نمیگویند و چیزی را جعل نمیکنند قادر به انجام تله پاتی هستند.
هرکدام از افراد قبیله در طول زندگی خود دارای چند اسم هستند. نوزاد بعد از تولد صاحب اسم میشود اما همراه با رشد کردن و بزرگ شدن و طی مراحل مختلف زندگی، نام او تغییرمی کند. معمولاً آخرین اسم که اسم پایانی است مناسبترین نام خواهد بود که بر اساس توانایی افراد انتخاب میشود. نمونه این اسامی عبارتند از: قصه گو، رازدار، شفاگر، سازنده ابزار و….
- ۹۴/۰۴/۱۵